بدون عنوان
تو این چند وقت اتفاقهای زیادی افتاد. آرام و حمید رفتند سوئد.کمی مریض شدم و نیک آهنگم احساس کسالت داشت.هنوز منتظر تلفن آرامم که از سوئد بزنه و خبر احوال بهم بده.پریا به سعید میگه دایی و منو با اسم کوچیک و باناز صدامیزنه.امروزهم با هانیه و شادی رفتیم دیدن نازآفرین ، دختر ساناز. اینهارو ننوشتم که بهانه ی نیومدنم بشه.... سلام... نیک اهنگم داره بزرگ میشه .لگد میزنه و موجهای بزرگی روی شکمم میذاره.تو ماه هشتم وارد شدم.خوابم تو شب کمه.روزها بیشتر تو رختخوابم یا بیرون یا تو اینترنت.خرید نیک آهنگ هنوز تموم نشده.تخت و کمدش باقی مونده.وسایلهاش یه گوشه از هال هستن و هر روز و شب نازشون میکنم. بابایی خیلی نیک آهنگ و دوست داره .هر شب نازش میکنه و ...
نویسنده :
مامان نیک آهنگ
3:26